to depend (on), to be determined by, to rest with, to rest on, to have to do with, to rely on
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
موفقیت این عمل تا حد زیادی به کاربرد چیرهدستانهی چاقو توسط جراح بستگی داشت.
The success of the operation relied heavily on the deft handling of the knife by the surgeon.
سفر ما بستگی به هوا دارد.
Our trip depends on the weather.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بستگی داشتن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بستگی داشتن